گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
مقصد هفتم در بیان امامت سایر ائمه است صلوات اللّه علیهم







اشاره
بدان که لفظ شیعه را بر کسی اطلاق میکنند که حضرت امیر المؤمنین ع را بعد از حضرت رسالت خلیفه داند و امامیه و اثناعشریه را
بر کسی اطلاق میکنند که همه دوازده امام را تا قائم حضرت مهدي 279 امام و خلیفه خدا و رسول داند و ایشان
عصمت را در امام شرط میدانند و بعد از رسول خدا علی را و بعد از او امام حسن را و بعد از او امام حسین را و بعد از او امام زین
العابدین را و بعد از او امام محمد باقر را و بعد از او امام جعفر صادق را و بعد از او امام موسی بن جعفر کاظم را و بعد از او علی
بن موسی الرضا را و بعد از او محمد بن علی تقی را و بعد از او علی بن محمد نقی را و بعد از او حسن بن علی عسکري را و بعد از
او حجۀ بن الحسن مهدي را امام میدانند و حضرت مهدي را زنده و غایب از اکثر خلق میدانند و البته ظاهر خواهد شد و رفع جمیع
بدعتها خواهد کرد و عالم را پر از عدالت خواهد کرد و مذهب حق در میان مذاهب فرق شیعه این است پس اکثر زیدیه و اسماعیلیه
و افطحیه و واقفیه و کیسانیه داخل شیعه هستند اما داخل امامیه و اثناعشریه نیستند و شیعه باین معنی فرقههاي بسیار دارند چنانچه
فخر رازي و محمد شهرستانی و صاحب مواقف و دیگران نقل کردهاند و از هفتاد بلکه هشتاد متجاوزند مثل کیسانیه که بعد از
حضرت امام حسین (ع) محمد بن حنفیه پسر حضرت امیر را خلیفه میدانند و بعضی گفتهاند او نمرده است مهدي او است و غایب
شده است و ظاهر خواهد شد و بعد از او امامی نیست بعضی گفتهاند که مرد و امامت باولاد او رسید و مذهب باطله میان ایشان
بسیار بوده و بحمد اللّه که منقرض شدهاند و مثل زیدیه که بعد از حضرت امام حسین (ع) یا امام زین العابدین علیه السّلام قائل
بامامت زید پسر امام زین العابدین علیه السّلام شدهاند و بعضی از ایشان حضرت امیر را بیفاصله خلیفه میدانند و بعضی بآن سه
خلیفه باطل نیز قائل شدهاند و مانند اسماعیلیه که اسماعیل پسر حضرت امام جعفر صادق را امام میدانند و اسماعیل در زمان حضرت
صادق فوت کرد و علانیه جنازه او را برداشتند و بر او نماز کردند و ایشان چند فرقهاند و بعضی گفتهاند که اسماعیل فوت نشد و
حضرت صادق از براي تقیه از منصور دوانیقی او را پنهان کرد و اظهار موت او کرد و بعد از حضرت ایام قلیلی زنده بود و امامت
باولاد او رسید و بعضی گفتهاند که او در حیات حضرت فوت شد و نص امامت بعد از فوت برطرف نشد و بعد از حضرت باولاد
اسماعیل منتقل شد و اکثر این فرقهها بعد از مرور ایام ملحد شدند و همه عبادات را برطرف کردند و جمیع معاصی را مباح کردند و
صفحه 178 از 214
از این فرقه قلیلی در این ایام پنهان هستند و مثل ناووسیه که میگفتند حضرت صادق علیه السّلام نمرده است و پنهان شده است و او
ظاهر خواهد شد و او مهدي است و مثل افطحیه که بعد از حضرت صادق علیه السّلام عبد اللّه افطح پسر بزرگ آن حضرت را که
در ظاهر و باطن هر دو معیوب بود و باین سبب امامت باو منتقل نشد امام میدانستهاند و بعد از او امام موسی علیه السّلام را امام
میدانستند و عبد اللّه چند روزي بعد از حضرت 280 صادق علیه السّلام زنده بود و فوت شد و مثل واقفیه که
میگفتهاند که حضرت امام موسی علیه السّلام زنده است و پنهان شده است و او مهدي است و بعد از او امامان دیگر را قائل نبودهاند
و چند فرقه نادره نیز نقل کردهاند و از جمله این فرقهها تا حال که سال هزار و صد و نه از هجرتست بیش از سه فرقه نمانده است
امامیه و اسماعیلیه و زیدیه و سایر فرق همه منقرض و مستأصل گشتهاند و از ایشان بغیر نامی نمانده است مانند قائلان بامامت محمد
پسر حضرت صادق علیه السّلام و قائلان بامامت موسی مبرقع و بجعفر کذاب و امثال ایشان اما باطل بودن مذهب آنها که منقرض
شدهاند احتیاج ببیان ندارد زیرا که مدعی امامتی از ایشان ظاهر نیست و باجماع امت معلوم است که تکلیف ساقط نشده است و
تکلیف بدون آنکه کسی باشد که بیان تکلیف الهی از براي ایشان بکند و بتعلیم بعلوم ایشان بوده باشد ما لا یطاق است و آن عقلا
قبیح است و ایضا جمیع امت اتفاق دارند مکلف بر آنکه مذهب حق در میان امت میباید باشد تا روز قیامت و ایضا باجماع مرکب
جمیع امت متفقند بر نفی ماعداي مذهب موجوده و اما اثبات امامت ائمه اثنا عشر علیه السّلام و ابطال سایر مذاهب خواه موجود
باشند و خواه منقرض شده باشند به پنج طریق میتوان کرد.
طریق اول طریق نص است
و آن دو نحو است یکی مجمل و دیگري مفصل اما مجمل چند قسم است: قسم اول آنکه صاحب جامع الاصول از صحیح بخاري و
مسلم از جابر بن سمره روایت کرده است که گفت شنیدم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که گفت بعد از من دوازده امیر
خواهند بود پس کلمهاي گفت که نشنیدم آن را پس از پدرم پرسیدم که چه گفت گفت فرمود که همه از قریشند و بروایت دیگر
فرمود که پیوسته امر مردم ماضی و جاري است مادام که دوازده امام والی ایشان باشند و مسلم بسند دیگر روایت کرده است از جابر
که گفت با پدرم رفتم بخدمت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که میگفت که پیوسته این دین عزیز و غالب و منیع
و بلند مرتبه است تا دوازده خلیفه و پدرم گفت که فرمود همه از قریشند و باز بسند دیگر همین مضمون را روایت کرده است و
بجاي دین اسلام گفته است و باز در جامع الاصول همین مضامین را از صحیح ترمدي و نسائی روایت کرده است و در بعضی از
روایات آنست که از آن حضرت پرسیدند که پس بعد از آن چه خواهد بود فرمود هرج و در بعضی از روایات چنین است که
پیوسته این دین قائم و برپا است تا والی ایشان باشند دوازده امیر و ایضا در صحیح مسلم از عامر بن سعید بن ابی وقاص روایت
کرده است که نوشتم بسوي جابر بن سمره که خبر ده مرا 281 بچیزي که شنیدهاي از رسول خدا صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم پس بمن نوشت که شنیدم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در روز جمعه در پسینی که اسلمی را سنگسار کردند
گفت پیوسته این دین برپا است تا روز قیامت برپا شود و بر ایشان دوازده خلیفه خواهند بود از قریش و روایت دیگر تتمه این
حدیث آنست که پس بیرون میآیند دروغگوئی چند نزدیک قیامت و در کتب معتبره ایشان بچندین سند از شعبی از مسروق
روایت کردهاند که گفت ما نزد ابن مسعود بودیم و قرآن بر ما میخواند پس مردي برخاست و پرسید که آیا از رسول خدا صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم پرسیدند که چند خلیفه بعد از او خواهد بود عبد اللّه گفت تا من بعراق آمدهام کسی این را از من نپرسید بلی
سؤال کردیم حضرت فرمود دوازده نفر خواهند بود عدد نقباي بنی اسرائیل و همه از قریش خواهند بود و از ابو جحیفه روایت
کردهاند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که پیوسته امر امت من شایسته است تا بگذرد دوازده خلیفه که همه از
قریشند و از انس روایت کرده است که حضرت رسول فرمود که پیوسته این دین برپا است تا دوازده خلیفه از قریش پس هرگاه
صفحه 179 از 214
ایشان بروند زمین بموج خواهد آمد با اهلش و ایضا از عبد اللّه بن عمر روایت کردهاند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم فرمود که بعد از من دوازده نفر خلیفه خواهد بود. و ایضا روایت کردهاند که ابن عمر گفت بابی الطفیل که دوازده خلیفه
بشمار و بعد از آن هرج و مرج و قتل و قتال خواهد بود و ایضا مرویست که از عایشه پرسیدند که چند خلیفه خواهند بود از براي
حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت حضرت مرا خبر داد که دوازده خلیفه خواهند بود گفتند کیستند گفت نامهاي
ایشان نزد من نوشته هست باملاي رسول خدا گفتند بگو ابا کرد و نگفت و بر این مضامین بالفاظ بسیار دیگر روایت کردهاند و در
صحیح بخاري و مسلم از عبد اللّه بن عمر روایت شده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که پیوسته این امر در
قریش خواهد بود مادام که دو کس از مردم باقی باشند و از اسحاق بن سلیمان عباسی روایت کردهاند که گفت هارون الرشید مرا
خبر داد از پدرانش از عباس که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود اي عم از فرزندان من دوازده خلیفه خواهند بود
پس امور کریهه و شدت عظیمه روي خواهد داد پس مهدي از فرزندان من بیرون خواهد آمد و خدا امر او را در یک شب باصلاح
خواهد آورد پس زمین را پر از عدل خواهد کرد بعد از آنکه پر از جور شده باشد و در زمین خواهد ماند آن قدر که خدا خواهد
پس دجال بیرون خواهد آمد و وجه دلالت این احادیث بر خلافت ائمه اثنی عشر آنست که از جمیع فرق اسلام هیچ فرقهاي قائل
بوجود این عدد از خلفاء و دوازده امام خصوصا که همه از قریش باشند و بوجوب استمرار خلافت تا خلق باقی باشند نیستند مگر
282 فرقه اثنیعشریه از فرق شیعه پس بهمین احادیث که در جمیع صحاح ایشان مکرر وارد شده است مذهب ما
ثابت شد و همه مذاهب دیگر باطل شد و از غرایب تعصبات مخالفان آنست که بعضی از ایشان خواستهاند که این احادیث را موافق
مذهب خود گردانیده گفتهاند که خلفاي اثنا عشر سه خلیفه اول و امیر المؤمنین و امام حسن و هفت دیگر از بنی امیهاند و بعضی
گفتهاند که مراد صلحاء خلفایند و ایشان بعد از آن حسین بن عبد اللّه بن زبیر و عمر بن عبد العزیز و پنج دیگر از بنی عباسند و این
دو توجیه در نهایت سخافت است زیرا که همه خلفاي بنی امیه و بنی عباس در شقاوت و ضلالت و جهالت شبیه بیکدیگر بودند
مگر عمر بن عبد العزیز که بعضی از اطوار حسنه داشت پس در میان اینها بعضی را انتخاب کردن و بعضی را رد کردن بیوجه است
و ایضا ظاهر همه احادیث اتصال و استمرار خلافت ایشان است و بعضی صریح است که تا روز قیامت مستمر خواهند بود و در
بعضی مذکور است فاذا مضوا ماجت الارض باهلها یعنی چون این امامان بروند زمین با اهلش بموج میآید و نظام عالم برطرف
میشود و بعضی صریح است که خلافت قریش تا روز قیامت باقی است پس معلوم شد که این تأویلها فایده براي ایشان نمیکند و
این احادیث در اثبات مدعاي ما وافی و کافیاند. دویم احادیث ثقلین است و مثل آنها که دلالت میکند بر آنکه حضرت رسول
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم امر بمتابعت قرآن و اهل بیت نموده و فرموده که اینها از یکدیگر جدا نمیشوند تا روز قیامت و مخالفان
خلفاي ایشان منقرض شدهاند و بخلافت احدي از اهل بیت قائل نیستند و ائمه اسماعیلیه اگر باشند فاسق ملحدي چندند که در ظاهر
تابع سلاطیناند و بفسق و فجور و انواع معاصی معروفند و هیچ عاقلی تجویز امامت ایشان نمیکند و زیدیه نیز در اصول دین خود
متمسک بحجتی نیستند و باعتقاد ایشان هر فاطمی نسبی که خروج بسیف کند امام است و ائمه که الحال ایشان دعوي امامت آنها
میکنند اگر نسب ایشان ثابت باشد باید که عارف باحکام الهی و معانی قرآن مجید بوده باشند تا آنکه صادق باشد مقارنت ایشان با
کتاب و حال آنکه اکثر ایشان جاهلند بکتاب و سنت و در فروع دین خود در اکثر مسائل مقلد ابو حنیفهاند و بر خصوص امامت
خود حجتی و برهانی ندارند و نه نصی بر امامت خود دارند و نه برهانی و نه اجماعی منعقد شده است بر آن بلکه مانند سایر
سلاطین جور بغلبه و استیلاء پادشاه میشوند و این را امامت نام کردهاند و افاضل اهل بیت مانند حضرت باقر و صادق را سب میکنند
و ناسزا میگویند با آنکه جمیع امت بغیر ایشان و خوارج اقرار بفضل و جلالت و عدالت ایشان دارند و از این جهت ایشان مانند
خوارجند و لهذا در احادیث اهل بیت وارد 283 شده است که زیدیه بدترند از مخالفان زیرا که مخالفان با شیعیان
ما عداوت دارند و با ما عداوت نمیکنند و زیدیه با ما عداوت میکنند. سیم ابن ابی الحدید از صاحب حلیۀ الاولیاء روایت کرده
صفحه 180 از 214
است و در فضائل احمد بن حنبل و خصایص نظري نیز مذکور است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که هر که
خواهد زندگانی او مثل زندگانی من و مردن او مثل مردن من باشد و در جنت عدن که خدا بدست قدرت خود آن را غرس نموده
و منزل من است ساکن شود باید که بعد از من ولایت علی علیه السّلام را اختیار کند و پیروي کند امامان و اوصیاء از فرزندان او را
بدرستی که ایشان عترت منند و از طینت من خلق شدهاند و فهم من و علم مرا حقتعالی نصیب و روزي ایشان کرده است پس واي
بر جمعی از امت من که تکذیب ایشان کنند و میان من و ایشان قطع کنند و رعایت من در حق ایشان نکنند خدا شفاعت مرا بایشان
نرساند. چهارم زمخشري روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که فاطمه بهجت و سرور دل من است
و دو پسرش میوه دل منند و شوهرش نور دیده من است و امامان از اولادش امینان پروردگار منند و ریسمانیاند کشیده میان او و
میان خلق او و هر که چنگ زند در متابعت ایشان نجات یابد و هر که از ایشان تخلف نماید و جدا شود بدرك اسفل واصل گردد
و از این باب احادیث در کتب معتبره ایشان بسیار است و چون در صحاح ایشان نبود ایراد ننمودیم (اما نص مفصل) چون خلافت
حضرت امیر علیه السّلام ثابت شد نص آن حضرت بر امام حسن و نص امام حسن بر امام حسین علیه السّلام و همچنین نص هر یک
بر دیگري تا حضرت مهدي علیه السّلام در میان فرق علماء و محدثان امامیه که در هر عصر چندین نفر از ایشان در هر بلدي و
ناحیهاي بودهاند متواتر است و در تصانیف و کتب خود ثبت کردهاند و معلوم است که ایشان را داعی بر این بغیر دیانت و حقانیت
نبوده زیرا که همیشه ملک و پادشاهی با مخالفان بوده و ایشان قاهر و غالب بودهاند و با نهایت خوف از ایشان ضبط این اخبار و
آثار مینمودند اگر غرض ایشان دنیا بود بایست بخلفاي جور و مخالفان متوسل شوند و از بیم و خوف نجات یابند و عزیز و مکرم
باشند با آنکه میدانیم اکثر ایشان از اهل صلاح و سداد بودهاند و نهایت احتراز از کذب مینمودهاند و هر که با این قراین و جهات
ملاحظه این روایات نماید البته او را علم حاصل میشود بحقیت آنها و در طرق معتبره شیعه احادیث دوازده امام و نامهاي مقدس
ایشان از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و از هر یک از حضرات ائمه معصومین متواتر است و همه مقرون به اعجاز است
زیرا که اسماء و صفات آباء و امهات هر یک را قبل از وجود ایشان خبر دادهاند تا غیبت امام دوازدهم و احوال او و
284 خلفاي میلاد او و کتبی که مشتمل است بر این احادیث از زمان حضرت امام زین العابدین تا زمان حضرت قائم علیه السّلام
میان شیعه و سنی معروف و متداول و مضبوط بوده پس در این احادیث راه شک و شبههاي نیست.
[طریق] دویم افضلیت است
و شک نیست در آنکه هر یک از ائمه ما علیه السّلام افضل بودهاند از جمیع اهل عصر خود خصوصا خلفائی که غصب حق ایشان
کرده بودند در علم و صلاح و زهد و ورع و فضایل و مناقب و مخالف و مؤالف همه در این باب اتفاق دارند و در مشکلات مسائل
و دقایق و وقایع همه علماء و فقهاء بایشان رجوع مینمودهاند و سخن ایشان را حجت و متبع میدانستهاند و مرجع کافه امراء و رعایا
بودهاند و همه خلفاي بنی امیه و بنی عباس ایشان را مستحق مقام خلافت میدانستهاند و از ایشان در حساب بودهاند و کتب تواریخ و
احادیث عامه و خاصه مشحونست باین مراتب و فضایل و مناقب خصوص حسنین (ع) زیاده از آنست که احصاء توان نمود و در
جامع الاصول از صحیح بخاري و مسلم و ترمدي از براء بن غارب روایت کرده است که گفت دیدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله
و سلّم حضرت امام حسن علیه السّلام را بر دوش خود سوار کرده بود و میگفت من این را دوست میدارم پس خداوندا تو او را
دوست دار و ایضا همه از براء روایت کردهاند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روزي حسنین را دید پس گفت
خداوندا من اینها را دوست دارم پس تو ایشان را دوست دار و ایضا در جامع الاصول از صحیح ترمدي از ابن عباس روایت کرده
است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم امام حسن علیه السّلام را بر دوش خود سوار کرده بود پس مردي بامام حسن علیه
السّلام گفت بر نیکو مرکبی سوار شدهاي اي کودك حضرت فرمود او نیز نیکو سوارهاي است و ایضا از صحیح ترمدي از انس
صفحه 181 از 214
روایت کردهاند که از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پرسیدند که کدامیک از اهل بیت تو نزد تو محبوبترند فرمود
حسنین و میگفت بفاطمه که بطلب از براي من دو پسران مرا و چون میآمدند میبوسید ایشان را و در برمیگرفت و بخود میچسبانید
و ایضا از صحیح مذکور از ابو هریره روایت کرده است که با رسول خدا بودم بسیاري از روز با من سخن نگفت و من با آن
حضرت سخن نگفتم تا رفت ببازار بنی قینقاع پس برگشت تا آمد بمنزل فاطمه علیه السّلام و گفت آیا کودك من اینجا است یعنی
امام حسن پس دیدم که بیرون آمد و بسوي آن حضرت دوید و دست در گردن یکدیگر در آوردند پس حضرت رسول صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم فرمود خداوندا من این را دوست میدارم پس دوست دار تو او را و دوست دار هر که دوست دارد او را و از
صحیح بخاري و صحیح مسلم نیز این مضمون را از ابو هریره روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد
بخانه فاطمه و سه مرتبه حسن را طلبید پس آمد و در گردن مبارکش تعویذي بسته بودند 285 چون حضرت او را
دید دستها را گشود و او را در برگرفت و گفت خداوندا من او را دوست میدارم پس تو او را دوستدار و هر که او را دوست دارد
دوست دار پس ابو هریره گفت بعد از آنکه من این سخن را شنیدم هیچ کس نزد من دوستتر نبود از حسن بن علی علیه السّلام و
ایضا از صحیح ترمدي از اسامه روایت کرده است که شبی براي حاجتی بخدمت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رفتم
دیدم که حضرت چیزي بر روي رانهاي خود گذاشته است و جامهاي بر روي آن پوشانیده است چون از حاجت خود فارغ شدم
پرسیدم که چیست آنچه در بر گرفتهاي پس جامه را برداشت دیدم حسن و حسین علیه السّلام بر روي رانهاي او خوابیدهاند پس
گفت اینها دو پسر منند و دو پسر دختر منند خداوندا من اینها را دوست میدارم تو اینها را دوست دار و دوست دار هر که را که اینها
را دوستدارد و ایضا از صحیح ترمدي از یعلی بن مروه روایت کرده است که حضرت رسول فرمود که حسین از من است و من از
حسینم خدایا دوست دار هر که حسین را دوست دارد حسین سبطی است از اسباط و ابن اثیر در جامع الاصول در شرح این حدیث
گفته است که سبط فرزند فرزند است یعنی از جمله اسباطی است که فرزندان یعقوب بودهاند گویا که یکی از پیغمبرانست و در
نهایۀ اللغۀ باز همین حدیث را نقل کرده است و در تفسیرش گفته است یعنی امتی است از امتها در خیر و خوبی و گفته است که در
حدیث دیگر وارد شده است که حسین دو سبط رسول اللّهاند پس گفته است یعنی دو طایفه و دو قطعهاند از آن حضرت و ایضا از
صحیح ترمدي روایت کرده است از ابو سعید خدري که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت حسنین بهترین جوانان اهل
بهشتاند و ایضا از صحاح بخاري و مسلم و ترمدي روایت کرده است که مردي از عبد اللّه ابن عمر پرسید از خون پشه و کشتن آن
در حال احرام ابن عمر گفت از مردم کجائی گفت از مردم عراقم ابن عمر گفت نظر کنید باین مرد که سؤال میکند از من از خون
پشه و ایشان فرزند پیغمبر را کشتند و شنیدم از رسول خدا که گفت در حق او و برادر او که ایشان دو گل بوستان منند در دنیا و
گفت که ایشان دو سید و بهتر و مهتر جوانان اهل بهشتند و ایضا از صحیح نسائی روایت کرده است از عبد اللّه بن سداد از پدرش
که گفت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بیرون آمد از براي نماز شام یا خفتن و حسن یا حسین را بر دوش داشت پس پیش
ایستاد و او را بر زمین گذاشت و تکبیر نماز گفت و در اثناي نماز یک سجده را بسیار طول داد من سر برداشتم دیدم که آن
کودك بر پشت آن حضرت سوار شده است و حضرت در سجود است پس باز برگشتم بسجود چون حضرت از نماز فارغ شد مردم
گفتند یا رسول اللّه یک سجده را بسیار طول دادید تا آنکه ما گمان کردیم که امري حادث شد یا وحی بر تو نازل شد فرمود اینها
نبود و لیکن پسرم بر پشت 286 من سوار شده بود و نخواستم تعجیل کنم او را تا بحاجت خود برسد و لذت خود را
بیابد و از بخاري و سنن ابی داود و ترمدي و نسائی از حسن بصري روایت کرده است که ابو بکر گفت من دیدم حضرت رسول
(ص) را بر منبر و حضرت امام حسن علیه السّلام در پهلویش بود و گاهی نگاه میکرد بر مردم و گاهی بر او و میگفت این فرزند
سید و بزرگوار است و شاید خدا بسبب او اصلاح کند میان دو گروه عظیم از امت من و از صحیح بخاري و ترمدي از انس روایت
کرده است که احدي شبیهتر نبود برسول خدا از حسن و حسین. و احادیث در فضایل ایشان زیاده از حد و احصاء است و آنچه
صفحه 182 از 214
گذشت از نزول آیه تطهیر و مباهله و غیر آنها در فضیلت ایشان کافی است و اکثر آنها صریح است در امامت ایشان خصوصا
احادیث محبوب خدا و رسول خدا بودن چه معلوم است که محبت رسول تابع محبت خدا است و محبت آن حضرت از راه قرابت
بشریت نبود چنانکه مکرر بیان شد هرگاه ایشان محبوب خدا و احب اهل بیت بسوي آن حضرت بوده باشند پس باید که در قرب
نزد حق تعالی و در کمالات از همه امت زیاده باشند مگر امیر المؤمنین که بدلایل خارجه افضلیت او معلوم شده و در تتمه این
احادیث در بسیاري از روایات مذکور است که و ابوهما خیر منهما یعنی پدر ایشان بهتر است از ایشان پس احق خواهد بود بخلافت
امت از جمیع خلق خصوصا از آن منافقان که در زمان ایشان بجبر متصدي خلافت شدند و حضرت ایشان را در مواطن متعدده لعنت
کرده بود و ایضا کسی که دوستی او مستلزم محبت خدا باشد باید که محبت و معرفت او از ارکان دین باشد و هرگز آلوده بگناهی
نگردیده باشد و الا عداوت او از جهت آن معصیت واجب خواهد بود و ایضا کسی که آن اختصاص بحضرت رسول صلّی اللّه علیه
و آله و سلّم داشته باشد که فرماید که او از من است و من از اویم و تشبیه کرده باشد او را باسباط بنی اسرائیل که انبیاء و اوصیاي
انبیاء بودهاند احق است بامامت از دیگران و همچنین بهترین جوانان اهل بهشت بودن دلیل است بر فضل ایشان بر همه عالمیان الا ما
اخرجه الدلیل زیرا که باتفاق اهل بهشت همه جوانانند و پیر در بهشت نمیباشد و اگر مراد جمعی باشند که جوان از دنیا رفته باشند
آن خطا است زیرا که ایشان در سن کهولت و شیخوخیت شهید شدهاند با آنکه باز مدعاي ما ثابت میشود زیرا که بسیاري از
پیغمبران مانند حضرت یحیی علیه السّلام جوان از دنیا رفته است هرگاه افضل باشند از ایشان البته معصوم و مقتدا و پیشواي خلق
خواهند بود و اگر گویند چون ایشان در سن جوانی بودند فرمود که ایشان بهترند از جمعی از اهل بهشت که در سن جوانی باشند
این نیز بیوجه است زیرا که ایشان در آن وقت در سن طفولیت بودند نه در سن شباب و بر تقدیر تسلیم باز مطلب ما ثابت است
زیرا که هرگاه ایشان در سن شباب بهتر 287 باشند از همه اهل بهشت در وقت شباب باز افضلیت ایشان بر وجه اتم
ثابت میشود و از غرائب آن است که عامه خواستهاند در برابر این حدیث فضیلتی از براي ابو بکر و عمر اثبات کنند حدیثی وضع
کردهاند که ابو بکر و عمر سید پیران اهل بهشتند غافل از اینکه پیر در بهشت نمیباشد و آن احتمالات دیگر باطل است چنانکه
دانستی با اینکه این حدیث ضعیف که خود متفردند بنقل آن و از پسر عمر نقل کردهاند متهم است در این باب بجر نفع و عداوت
حضرت امیر علیه السّلام معلوم است منافات دارد با حدیث سیدا شباب اهل الجنۀ که عامه و خاصه بطرق متواتره روایت کردهاند و
ایضا منافات دارد با روایاتی که در کتب معتبره خود روایت کردهاند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که
فرزندان عبد المطلب سادات و مهتران و بزرگواران اهل بهشتند من و علی و جعفر دو پسر ابو طالب و حمزه و حسن و حسین علیه
السّلام تا مهدي علیه السّلام و اگر گویند مراد آنست که ایشان بهترند از جماعتی از اهل بهشت که در آن وقت در سن کهولت
بودهاند با آنکه بسیار بعید است نفعی بایشان نمیبخشد زیرا که دلالت نمیکند بر تفضیل ایشان بر جمعی که در آن وقت در سن
شباب یا طفولیت بودهاند مانند حضرت امیر علیه السّلام و حسنین و مثل این است آن حدیث که در برابر انا مدینۀ العلم و علی بابها
وضع کردهاند و الحاق کردهاند که عمر سقفها غافلند از اینکه شهر را سقف نمیباشد ایضا حدیث طول دادن سجود براي آن
بزرگوار دلالت بر نهایت قرب و منزلت او میکند نزد پروردگار که آن حضرت ترك آداب و سنن جماعت که در آن تخفیف
مطلوبست نماید از براي آنکه خواهش او بعمل آید که مبادا خاطر مبارکش برنجد و اگر هر یک از اینها براي اثبات امامت کافی
نباشد شک نیست که از مجموع اینها معلوم میشود مرتبه افضلیت که مخصوص ایشان بوده و اهل عصر ایشان با ایشان در آن
شریک نبوده پس احق و اولی خواهند بود بامامت زیرا که ترجیح مرجوح و تفضیل مفضول عقلا قبیح است.
(طریق سیم) عصمت است
و بیانش آنست که ببراهین عقلیه و نقلیه وجوب عصمت امام ع را ثابت کردیم و هیچ فرقهاي سواي اثناعشریه قائل بوجوب عصمت
صفحه 183 از 214
ائمه که خود دعوي میکنند نیستند پس همه آن مذاهب باطل و مذهب اثناعشریه حقست.
(طریق چهارم) معجزه است
و از هر یک از ائمه معجزات بیحد و احصا صادر شده و در میان شیعه ایشان متواتر گردیده بلکه در میان عامه نیز متواتر است
چنانچه ابن طلحه شافعی در مطالب السئول و ابن صباغ مکی مالکی در فصول مهمه و ملا جامی در شواهد النبوة و دیگران از علماي
عامه در کتب خود ایراد نمودهاند و آنها را بکرات نام کردهاند 288 حتی بر دست نواب و سفراي حضرت صاحب
الامر (ع) معجزات عظیمه جاري میشد که بآن سفارت و نیابت ایشان را میدانستند.
(طریق پنجم) اجماعست
و بیانش آنست که همه امت متفقند در آنکه مذهب حق بیرون نیست از مذاهبی که در میان است و آن مذاهب دیگر را ما باطل
کردیم بدلیل عدم نص و عدم عصمت و عدم معجزه و عدم افضلیت باتفاق زیرا که اکثر این طوایف باین امور مذکوره در همه ائمه
خود که دعوي امامت ایشان میکنند نیستند و طوائفی که قائل باین امور هستند مثل ناووسیه و واقفیه در اصل امامت با اثناعشریه
شریکند پس امامت شان باجماع همه ثابت است و دعوي وقف و غیبت و حیات که مخصوص ایشانست بنصوص متواتره ثابته و در
وجوب عدد اثنا عشر در خصوص ایشان و ثبوت موت ایشان باطل است و طرق دیگر از براي اثبات امامت ایشان هست که اگر
کسی اندك انصافی داشته باشد و خود را از تعصب خالی کند و طالب حق باشد و در آنها تأمل کند البته هدایت مییابد. (اول)
علومی که از ایشان در میان جمیع فرق عالم منتشر گردیده و علومی که هر یک از مشاهیر علماء بیک علم از آنها ممتازند جمیع
آنها در ائمه ما جمع شده است چنانچه سابقا مذکور شد که جمیع علماء همه رعیت حضرت امیرند و همه از آن حضرت اخذ
کردهاند و خود را منسوب باو میگردانند در جمیع علوم از اصول دین و احکام شریعت و تفسیر قرآن و علم عربیت و طب و حکم و
وصایا و آداب و علم اخلاق و معاشرت و سیاست و نجوم و غیر آنها و همه از آن حضرت نقل کردهاند و کلام او را متبع دانستهاند
و راه اعتراضی بر آنها نگشودهاند با آن عداوتی که اکثر فرق از براي اغراض باطله با او داشتند و همچنین جمیع این علوم را از ائمه
ذریۀ او اخذ کردهاند و کسی از اهل علم در فضل و جلالت و علو درجه ایشان شک نکرده است و در زمان حضرت امام زین
العابدین علیه السّلام چون ملاعین بنی امیه مستولی شده بودند و کفر عالم را فرا گرفته بود و تقیه شدید بود و مردم را بخود راه
نمیداد اگر سایر علوم کمتر از آن حضرت منقول گردیده ادعیه که از آن حضرت منقول شده مانند صحیفه کامله که بکتب سماویه
شبیه است و معلوم است که بالهام الهی بر زبان معجز بیان او جاري گردیده و باین سبب او را بانجیل اهل بیت و زبور آل محمد
ملقب ساختهاند و سایر ادعیه که این شکسته چندین برابر صحیفه از ادعیه آن حضرت جمع کردهام و حقا که اگر آنها نمیبود مردم
طریق مناجات با قاضی الحاجات را نمیدانستند و آداب حسنه و کلمات جلیله و اطوار پسندیده آن حضرت که کتب خاصه و عامه
بآنها زینت یافته براي ارباب حال و اصحاب زهد و ریاضت و کمال سرمشقی است که بآنها 289 اکتفا میتوانند
نمود و چون در زمان حضرت امام محمد باقر علیه السّلام و امام جعفر صادق علیه السّلام که اواخر زمان بنی امیه و اوایل دولت بنی
عباس بود از آن دو بزرگوار آن قدر از مسائل حلال و حرام و علم تفسیر و کلام و قصص انبیاء و سیر و تواریخ ملوك عرب و عجم
و غیر اینها از غرائب علوم منتشر گردید که عالم را فرو گرفت و محدثان شیعه در اطراف عالم منتشر گردیدند و پیوسته از مناظرات
و مباحثات بر علماي جمیع فرق غالب بودند و چهار هزار کس از علماي مشهور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کردهاند و
اکثر ایشان صاحب تصانیف بودند و چهار صد اصل در میان شیعه بهمرسید که اصحاب باقر و صادق و کاظم روایت کرده بودند و
صفحه 184 از 214
ایشان را در هیچ حکم احتیاج برجوع بعلماء مخالفان نبود بلکه همه محتاج بایشان بودند و ابو حنیفه و سایر علماء و قضات ایشان
هرگاه در مسئلهاي عاجز و حیران میشدند رجوع به محمد بن مسلم و امثال او از اصحاب آن حضرت مینمودند و محمد بن نعمان
که یکی از اصحاب آن حضرت بود و در طاق المحامل کوفه دکانی داشت آن قدر علماي ایشان را در مناظرات و مباحثات عاجز
میکرد که آن ملاعین او را شیطان الطاق میگفتند و شیعیان او را مؤمن الطاق مینامیدند و هشام بن الحکم و هشام بن سالم و محمد
بن مسلم و زراره و امثال ایشان در فنون علوم و خصوص هشامین در علم کلام چندان ماهر گردیده بودند که در مجالس خلفاء و
امراء با علماي مشهور مخالفان مباحثات میکردند و بر همه غالب بودند و حضرت امام موسی علیه السّلام نیز در نشر علوم در این
مرتبه بود تا آنکه هارون ملعون او را حبس کرد و حضرت امام رضا علیه السّلام در مدت قلیلی که در خراسان بود آن قدر علوم و
آثار از آن حضرت منتشر گردید که کتابهاي مفرد در این باب جمع کردهاند و مأمون علماي جمیع ملل را جمع کرد تا با آن
حضرت مناظره کنند شاید عجز آن حضرت ظاهر شود و بر همه غالب آمد و همه اقرار بامامت آن حضرت کردند و بدین حق در
آمدند و حضرت امام محمد تقی علیه السّلام بسن نه سالگی امام شد و در سال اول امامتش بحج رفت و اکثر شیعیان از اطراف بحج
آمدند که بخدمت آن حضرت برسند و اکثر ایشان فضلاي مشهور بودند در سه روز ایام منی سه هزار مسأله کلامی و غیر آن را بر
نهج حق جواب فرمود که همه حیران شدند و در مجلس مأمون با یحیی بن اکثم و سایر علماي مشهور ایشان مناظره کرد و همه ملزم
شدند و اقرار بفضل و امامت آن حضرت نمودند و حضرت امام علی نقی و امام حسن عسکري سلام اللّه علیهما بسبب محبوس
بودن ایشان در سر من رأي اگر چه مردم کم بخدمت ایشان میرسیدند و احادیث از ایشان کمتر روایت شده است اما هر سال
عرایض بسیار از شیعیان بایشان میرسید و جواب آنها را مینوشتند و مسائلی که بر خلفاء مشتبه میشد بر ایشان
290 عرض میکردند و قول ایشان را بر اقوال سایر فقهاء ترجیح میدادند و کسی دعوي نمیتواند کرد که ایشان این علوم را از
علماي مخالفین یا راویان ایشان اخذ کردهاند زیرا که هرگز کسی احدي از ایشان را ندیده بود که نزد احدي از علماء تردد کرده
باشند و ایضا علوم ایشان مباین علوم دیگران و مخصوص ایشان است و همه علماء محتاج بایشان بودهاند در علم و ایشان محتاج
باحدي نبودند پس معلوم میشود که این علم لدنی است که از جانب خدا و رسول به ایشان رسیده و حق تعالی ایشان را مخصوص
بآن گردانیده تا مفزع و پناه امت باشند و این را معجز ایشان گردانیده چنانچه معجز جد ایشان حضرت رسالت این بود که علوم
اولین و آخرین و قصص انبیاء و مرسلین را بدون آنکه در کتابی بخواند یا از احدي بشنود آورد. دوم آنکه جمیع امت اجماع
کردهاند بر طهارت و عدالت ایشان و هیچکس قدرت نکرده که قدحی در احدي از ایشان بکند یا فسقی و عیبی بایشان نسبت دهد
با آن سعیی که دشمنان ایشان از خلفاء و امراء و حاسدان ایشان در حط مرتبه ایشان مینمودند و هر که اظهار عداوت ایشان میکرد
مقرب خود میگردانیدند و کسی را که گمان ولایت و محبت ایشان باو میبردند دور میکردند و محروم میگردانیدند بلکه در مقام
قتل و استیصال او بر میآمدند زیرا که میدیدند که اکثر خلق اعتقاد بامامتی که تالی رتبه نبوتست نسبت بایشان دارند و شیعیان
ایشان در اطراف بلاد منتشر گردیدهاند و دعواي صدور معجزات و عصمت از معاصی و زلات از براي ایشان میکنند حتی آنکه
غالیان باعتبار غرایب احوال و محاسن صفات و اخبار از مغیبات و سایر معجزات که از ایشان میدیدند بعضی اعتقاد پیغمبري و
بعضی اعتقاد خدائی در حق ایشان کردند و باین مراتب با وفور اعداء و حساد نتوانستند افترائی در حق ایشان بکنند یا نسبت معصیتی
و خطائی بایشان بدهند با آنکه میبینیم که عادت چنین جاري شده است که کسی که اندك منزلتی و رتبهاي در میان مردم
بهمرساند در علم یا صلاح از زبان دشمنان سالم نمیماند و البته عیبی چند از براي او اثبات میکنند و امري چند در حق او افتراء
میکنند که قدر او را پست کنند و او را از مرتبه خود بیندازند پس این از جمله معجزات ایشان است که حقتعالی دست و زبان
دشمنان را بسته است و رتبه ایشان را در میان دوست و دشمن بمرتبهاي ظاهر گردانیده است که کسی یاراي تهمتی و افترائی در حق
ایشان ندارد. سیم آنکه در جمیع فرق اسلام خواه آنها که ایشان را امام میدانند و خواه آنها که امام نمیدانند همه اتفاق نمودهاند بر
صفحه 185 از 214
فضیلت و عدالت و علو قدر و طهارت ایشان مگر قلیلی از 291 خوارج و اشباه ایشان که از فرق اسلام خارجند و
همه قول ایشان را حجت میدانند و روایات از ایشان نقل میکنند و در کتب خود ایشان را با نهایت تعظیم و تکریم نقل میکنند و در
آن نیز شکی نیست که جمعی کثیر از فضلاي اصحاب باقر و صادق علیهما السّلام و سایر ائمه بودهاند از اهل عراق و حجاز و
خراسان و فارس و غیر ذلک مانند زراره و محمد بن مسلم و ابو بریده و ابو بصیر و هشامین و حمران و بکیر و مؤمن الطاق و ابان بن
تغلب و معاویۀ بن عمار و جماعت بسیار که احصاء نمیتوان نمود و در کتب رجال و فهرستهاي علماء شیعه مسطورند و ایشان رؤساء
شیعه بودند در فقه و حدیث و کلام کتابها تصنیف کرده مسائل را جمع نمودهاند و هر یک از ایشان اتباع و شاگردان بسیار داشتهاند
و پیوسته بخدمت ائمه میآمدند و احادیث میشنیدهاند و بعراق و سایر بلاد بر میگشتهاند و در کتب خود ثبت میکردهاند و از ایشان
روایت مینموده و معجزات از ایشان منتشر میگردانیدهاند و اختصاص ایشان بائمه معلوم است چنانچه اختصاص ابو یوسف و سایر
شاگردان ابو حنیفه باو و اختصاص شاگردان شافعی باو بر همه کس معلوم است و شک نیست که ائمه بر اقوال و احوال ایشان مطلع
بودهاند پس خالی از دو شق نیست یا این جماعت در آنچه نسبت بآن حضرت میدهند از مذاهب شیعه راست میگویند و محقند یا
دروغ میگویند و مبطلند اگر صادقند در آنچه نسبت بائمه خود میدهند از دعوي امامت و نص بر ایشان و صدور معجزات از ایشان و
کفر و فسق مخالفان ایشان پس همه این مراتب حق و ثابت است و اگر دروغ میگویند چرا ائمه ایشان با علم باحوال و اقوال ایشان
تبري از ایشان نفرمودند و کذب و بطلان ایشان را ظاهر نکردند همچنانکه تبري از مذاهب باطله ابو الخطاب و مغیرة بن شعبه و سایر
غلات و اهل ضلال نمودند و اگر دانسته اغماض کردهاند و تصویب اقوال و افعال مذاهب باطله ایشان نمودهاند پس العیاذ باللّه خود
نیز از اهل ضلال خواهند بود که راضی بآنها بودند و اخماس ایشان را قبول مینمودند و هیچ مسلمانی این امر را بایشان نسبت
نمیدهد و ایشان را چنین نمیداند. چهارم آنکه حقتعالی دوست و دشمن را همه مجبور و مجبول بر تعظیم و تبجیل ایشان ساخته
حتی خلفاي جور و امراي ایشان که نهایت عداوت با ایشان داشتند تفخیم و توقیر ایشان مینمودند و انکار جلالت و فضل ایشان
نمینمودند چنانکه خلفاي ثلثه که غصب حق امیر المؤمنین علیه السّلام نموده بودند در ایام امامت خود ظاهرا در اعزاز و اکرام آن
حضرت و حسنین نهایت مبالغه مینمودند و همچنین آنها که نکث بیعت آن حضرت کردند با آنکه در مقام مقاتله و مجادله در
آمدند باز انکار فضیلت آن حضرت نمیکردند و هم چنین معاویه با آنکه بناي همه 292 کارش بر فساد و عناد بود
باز انکار فضیلت و مناقب آن حضرت نمینمودند و بغیر شرکت در قتل عثمان فسقی بآن حضرت نسبت نمیداد و بهمین قانع بود که
حضرت امارت او را براي او باقی بدارد و اقرار کند بخلافت آن حضرت و بیعت کند و مکرر مناقب و فضائل آن حضرت را در
حضور او مذکور میساختند و انکار نمیکرد و یزید با آن قبایح اعمال باز انکار فضل حضرت سید الشهداء علیه السّلام نمیکرد و
حضرت امام زین العابدین علیه السّلام را تعظیم مینمود در واقعه حره مسلم بن عقبه را سفارش کرد که حرمت آن حضرت و اهل
بیت او را مرعی دارد و بنی مروان نیز آن حضرت را نهایت اکرام و اعظام مینمودند و همچنین سایر خلفاي بنی امیه و بنی عباس هر
یک از ائمه را که در زمان ایشان بودند زیاده از همه کس بظاهر رعایت میکردند حتی آنکه متوکل با آن عداوت و عناد و عصبیت
حضرت امام علی النقی علیه السّلام را نهایت تعظیم مینمود با آن که همه ائمه محبوس ایشان و زیر دست ایشان بودند و نهایت
عداوت داشتند حقتعالی چنین تسخیر قلب ایشان کرده بود که در هنگام ملاقات نهایت تعظیم و تبجیل مینمودند و قدرت بر تحقیر و
اهانت نداشتند و مؤید این است آنچه حقتعالی تسخیر کرده است دلهاي طوایف مختلفه خلق را بزیارت قبور مقدسه و تعظیم
مشاهده مشرفه ایشان حتی آنکه از بلاد بعیده با وجود اخطار شدیده متوجه زیارت ایشان میشوند و حوائج عظیمه نزد ضرایح مطهره
ایشان طلب مینمایند و امید اجابت میدارند و برآورده میشود و در شداید خطیره پناه بروضات مقدسه ایشان میبرند و امان مییابند و
مخالفان این اعمال را نزد قبور خلفاء و ائمه که اعتقاد دارند بعمل نمیآورند و پناه باین ضرایح میآورند و ایضا خلفاي بنی امیه و
بنی عباس با آنکه اکثر عالم از ایشان بود و اکثر پادشاهان مغرب و مشرق مطیع ایشان بودند و اتباع ایشان اضعاف شیعیان ائمه ما
صفحه 186 از 214
بودند قبور ایشان مندرس و متروك شد و اکثر ایشان معلوم نیست که در کجا مدفونند و نادري که معلوم است کسی رغبت بزیارت
ایشان نمیکند و بعضی از سادات که نسبت ایشان بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مرتبه ایشان یا نزدیکتر و ظاهرا نیز
علم و زهد و ورع و عبادت بسیار داشتهاند و در حیات و موت ایشان عشري از اعشار تعظیم ایشان و قبور ایشان از براي آنها
نمیکردند و اگر قبور بعضی از ایشان را فی الجمله تعظیمی و رعایتی کنند باعتبار انتساب بایشانست مثل حضرت معصومه و عبد
العظیم پس از این از جمله معجزات ایشانست که حقتعالی تسخیر قلوب اصناف عباد بر تعظیم ایشان در حال حیات و بعد از وفات
نموده با آنکه دواعی و جهات دنیویه با ایشان نبوده و مردم از خلفاي جور بسبب احترام و اکرام ایشان متضرر میشدند باز ترك
تعظیم و اکرام ایشان نمینمودند و خلفاي جور 293 سعیها کردند که مردم ترك زیارت ایشان بکنند خصوصا
حضرت امام حسین علیه السّلام را که متوکل خواست که جاي قبور آن حضرت و سایر شهداء را شخم و زراعت کند که موضع قبر
مقدس منطمس شود نتوانست و گاوها که بشخم بسته بودند چون بحایر میرسیدند داخل نمیشدند و گاو بسیاري را کشتند و داخل
نشدند پس جمعی را فرستادند که به بیل و کلنگ اثر آن قبر را خراب کنند جمعی از نزدیک قبر ظاهر شدند که نمیشناختند ایشان
را مانع شدند سر کرده ایشان گفت که ایشان را تیر باران کنید هر که تیري بآن جانب انداخت برگشت و صاحبش را کشت پس
گفت که آب بر آن صحرا رها کنند چون آب بحایر رسید از چهار طرف بلند نشد و داخل حایر نشد و بعضی گفتهاند سبب تسمیه
حایر این است پس جمعی را مقرر کرد که سر راهها را نگاه دارند و هر که بزیارت رود او را بکشند و خانهاش را غارت کنند و باز
مردم ترك زیارت نکردند و با این مخاوف بزیارت میرفتند و این بغیر از این نیست که حقتعالی خواسته است که قدر ایشان را عظیم
گرداند و رفعت درجه ایشان را ظاهر سازد قطع نظر از معجزات که در مشاهد مطهره ایشان ظاهر میگردد در اکثر سنوات خصوصا
نزد ضریح سید الشهداء از کور روشن شدن و از بلاهاي مزمن شفا یافتن که مخالف و مؤالف همه اقرار بآنها دارند و فقیر در بحار
الانوار و حیات القلوب و جلاء العیون بعضی از آنها را ذکر کردهام و بطریق معتبره بسیار منقول است که قتاده بصري که از مفسرین
مشهور عامه است بخدمت حضرت امام محمد باقر علیه السّلام آمد حضرت فرمود که توئی فقیه اهل بصره گفت بلی حضرت فرمود
واي بر تو اي قتاده حقتعالی خلقی آفریده است که ایشان را حجتهاي خود گردانیده است بر خلق خود پس ایشان میخهاي زمیناند
و خازنان علم الهیاند برگزید ایشان را پیش از آنکه خلایق را بیافریند نوري چند بودند از جانب راست عرش او پس قتاده مدتی
ساکت ماند که یاراي سخن گفتن نداشت پس گفت بخدا سوگند که در پیش خلفاء و فقهاء و ابن عباس و پادشاهان نشستهام و دل
من نزد ایشان مضطرب نشد چنانچه نزد تو مضطرب شده است حضرت فرمود میدانی در کجائی در پیش خانه آباده نشستهاي که
حقتعالی در شأن ایشان فرموده است فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ تا آخر آیه یعنی مشکاة نور الهی که خدا نور خود
را بآن مثل زده است در خانهاي چند افروخته شده که خدا رخصت داده و مقرر فرموده که پیوسته رفیع و بلند آوازه باشند و مذکور
شود در آنها نام خدا و تسبیح و تنزیه کنند خدا را در آن خانهها در بامداد و پسین مردانی چند که غافل نمیگرداند ایشان را تجارتی
و نه فروختی از یاد خدا و از برپا داشتن نماز و دادن زکاة پس حضرت فرمود که تو اکنون نزد آن خانهها نشستهاي و حق الیقین،
ص: 294 مائیم آن خانه آباده قتاده گفت راست گفتی و اللّه خدا مرا فداي تو گرداند بخدا سوگند که آن خانهها سنگ و گل
نیست بلکه خانه آباده نبوت و امامت و علم و حکمت است و ایضا در روایت معتبره دیگر وارد شده است که در سالی که هشام بن
عبد الملک بحج رفته بود در مسجد الحرام دید که مردم نزد حضرت امام محمد باقر علیه السّلام هجوم آوردهاند و از امور دین خود
سؤال میکنند عکرمه شاگرد ابن عباس از هشام پرسید که کیست آن که نور علم از جبین او ساطع است میروم که او را خجل کنم
چون به نزدیک حضرت آمد و ایستاد لرزه بر اندام او افتاد و مضطرب شد و گفت یا بن رسول اللّه من در مجالس بسیار نزد عباس و
دیگران نشستهام و این حالت مرا عارض نشده است حضرت همان جواب را فرمود پس معلوم شد که از معجزات امام و شواهد
امامت آنست که حقتعالی محبت ایشان را در دل دوستان و مهابت ایشان را در دلهاي دشمنان میافکند که طوعا و کرها در حیات
صفحه 187 از 214
و ممات تعظیم ایشان مینمایند و در حوائج دین و دنیا پناه بایشان میبرند ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیم
مقصد هشتم